دیشب به خواب دیدم، در پیش من نشستی
من عاشقت شدم را، در گوش من تو گفتی
غم می رود ز قلبم، در خواب خوش عزیزم
زیرا که در کنارم، حالا دگر تو هستی
شادی به سینه آمد، با دیدنت به رویا
شادی یقین همین است، تو یاد من بیوفتی
لعنت به زنگ ساعت، با آن صدای بی روح
زیرا به زنگ ساعت، از پیش من تو رفتی
حالا که بی تو هستم، شادی دگر محال است
بایددگر به یادت، عادت کنم به سختی
محمدصادق رزمی