رفته ای و چشم من دیگر نشد حست کند
چشم من باید دگر عادت به آن عکست کند
می وزد هر جا تویی امواج زیبای نسیم
تا که در آغوش خود اینگونه او حبست کند
ساحل بوشهرمان تا لحظه ای چشمت بدید
موج آن آمد به ساحل تا تو را لمست کند
نور خورشید و طلوع از این سبب آمد پدید
تا به هر صبح و طلوع با نور خود حست کند
محمدصادق رزمی