با غمت در همه شب تا به سحر بیدارم
تا ابد در همه شب چشم به راهت دارم
مثل آن ابر بهاری که پر از باران است
به خدا دست خودم نیست اگر می بارم
بی تو دیگر به خدا حوصله ای نیست عزیز
بی تو حتی ز خودم، از همه کس بیزارم
شانه ات رفت، کجا رفت،خدا می داند
بی تو حالا تو بگو سر به چه من بگذارم
تا تو بودی به دلم عشق تو تنها بودش
رفتی و بی تو دگر از غم تو سرشارم
محمدصادق رزمی