از کنارم رد شدی، دیدی ولی نشناختی
من همانم که به دل، آن عشق زیبا ساختی
یاد آن عشق قدیمی، یاد آن چشمان تو
یاد آن روزی که تو، بر عاشقت دل باختی
عاشقت بودم ولی ،رفتی تو با آن دیگری
حق این عاشق عزیز، الحق چه بد پرداختی
مثل باران بهار، ناگه به چشمم آمدی
دیدی آن حال مرا، اما چرا نشناختی
ناگهان با گریه ام،
یک لحظه برگشتی عقببا دو چشم خیس خود، بر من نگاه انداختی
محمدصادق رزمی