ای خدای یاری بده تا من فراموشش کنم
با غروب و رفتنش من ترک آغوشش کنم
یاری ام کن ای خدا تا بلکه من هم در دلم
جام تلخ رفتنش را در دلم نوشش کنم
مثل رازی می شود در سینه ام این عاشقی
بعد او این غصه را در سینه سرپوشش کنم
رفتنش آتش زده بر جنگل احساس من
از غمش باید که من این غصه خاموشش کنم
در قنوت هر نمازم این شده تنها دعا
ای خدا یاری بده تا من فراموشش کنم
محمدصادق رزمی