با درد دلت مثل همان سنگ صبورم
حرفی بزن و گریه نکن با دل شورم
معشوق منی در دل خود پر ز غرورم
بشکن به دلم با لب خود کوه غرورم
در تنگ بلورین دلت مثل اسیرم
من ماهی بیچاره ی آن تنگ بلورم
من مثل شب و عشق تو مانند همان ماه
بر من نظری کن که شبم تشنه نورم
هر شب ز غمت غصه دنیا به دل آید
وقتی که در آن کوچه تو حین عبورم
محمدصادق رزمی