فکر کن عاشق شدی ناگه که باران می شود
بی حضور گرم او قلبت زمستان می شود
همزمان با چتر تو باران به قلبت می زند
با صدای چک چکش اشکت فراوان می شود
در هجوم یاد او از بس که درگیرش شدی
خانه ات از غصه ات مانند زندان می شود
زل به عکسش می زنی اما ز یادش ناگهان
قلب تو از دیدنش مانند طوفان می شود
پشت پرچین اطاق وقتی که باران می زند
از غمت غمگین ترین باران تهران می شود
محمدصادق رزمی