در خیابانی شلوغ از دل سلامت می کنم
قلب خود را در خزان آنجا به نامت می کنم
زل به چشمت می زنم مانند صیدی بر شکار
مثل یک آهو ببین دل را به دامت می کنم
می زنی بر روی من لبخند زیبایی عزیز
با همان لبخند تو دل را به کامت می کنم
می روی با هر قدم نزدیک من در کوچه ها
تا به نزدیکت رسم جان نذر گامت می کنم
می رسی نزدیک من اما شدی محو و کدر
در خیالات خودم غمگین تمامت می کنم
محمدصادق رزمی