برای بودنت پیشم، کمی با من مدارا کن
برای دیدنم گاهی، شرایط را محیا کن
کنارم اندکی بنشین، برای دیدن ساحل
در این اوقات تنهایی، نگاهی رو به دریا کن
دوای درد من هستی، تو با لبخند زیبایت
در این اوقات بیماری، تو دردم را مداوا کن
برای دیدنِ بوشهر، شدی محو تماشایش
که من بوشهر غمگینم، کمی من را تماشا کن
جنوب داغ من بودی، تو با موهای خرمایی
تو نخلستان قلبم را، به یک بوسه پذیرا کن
لبت شرجی ترین ساحل، شبیه ساحل بوشهر
تو با آن شرجی لب هات، به قلبم اندکی ها کن
محمدصادق رزمی
شبیه دریاچه ی غمزده ی ارومیه ام
شبیه سرمای سرد و بی روحش
می شود از لبخند و دست گرم بوشهری ات ببخشی به من؟
که کمی گرمم شود
و بخندد دل غمزده ام؟
گندم بوشهری من
خرمای شیرین دشتی من...