دختری چادر به سر در کوچه ای رنجیده است
او که از دست کسی در لحظه ای ترسیده است
پشت سر در کوچه ها ژاندارم و مامور پلیس
تا نبیند موى او چادر به سر پوشیده است
در پی موهای او مامور و طوفان و پلیس
در پی کشف حجابش هر کسی کوشیده است
ناگهان در کوچه ای او دیده مامور پلیس
می دود در کوچه ها از ترس آنچه دیده است
می وزد باد شدیدی در پی موهای او
باد و طوفان در پی موهای او پیچیده است
چادرت را سر بکن مامور تو عاشق شده
او که از عشقی قدیمی در دلش پوسیده است
محمدصادق رزمی