مرا به یاد می آوری ؟ من همانم که بادها را می فرستم تا ابرها را در آسمان پهن کنند و ابرها را پاره پاره به هم فشرده می کنم تا قطره ای باران از خلال آن ها بیرون آید و به خواست من به تو اصابت کند تا تو فقط لبخند بزنی، و این در حالی بود که پیش از فرو افتادن آن قطره باران، ناامیدی تو را پوشانده بود (روم 48)
سوگند به روز وقتی نور می گیرد و به شب وقتی آرام می گیرد که من نه تو را رها کرده ام و نه با تو دشمنی کرده ام. (ضحی 1-2)
وقتی در تاریکی ها مرا به زاری خواندی که اگر تو را از غم برهانم با من می مانی، تو را از رهانیدم اما باز مرا با دیگری در عشقت شریک کردی . (انعام 63-64)
غیر از من خدایی هست که برایت خدایی کرده باشد ؟ (اعراف 59) پس کجا می روی؟ (تکویر 26)
من همانم که می دانم در روز روحت چه جراحت هایی برمی دارد ، و در شب روحت را در خواب به تمامی باز می ستانم تا به آن آرامش دهم و روز بعد دوباره آن را به زندگی برمی انگیزانم و تا مرگت که به سویم بازگردی به این کار ادامه می دهم. (انعام 60)
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست
که شنیدی که در این بزم دمی خوش بنشست
که نه در آخر صحبت به ندامت برخاست
شمع اگر زان لب خندان به زبان لافی زد
پیش عشاق تو شبھا به غرامت برخاست
و چه مظلومانه
یتیم می شود این کودک ...
مرا به یاد می آوری ؟ من همانم که بادها را می فرستم تا ابرها را در آسمان پهن کنند و ابرها را پاره پاره به هم فشرده می کنم تا قطره ای باران از خلال آن ها بیرون آید و به خواست من به تو اصابت کند تا تو فقط لبخند بزنی، و این در حالی بود که پیش از فرو افتادن آن قطره باران، ناامیدی تو را پوشانده بود (روم 48)
سوگند به روز وقتی نور می گیرد و به شب وقتی آرام می گیرد که من نه تو را رها کرده ام و نه با تو دشمنی کرده ام. (ضحی 1-2)
وقتی در تاریکی ها مرا به زاری خواندی که اگر تو را از غم برهانم با من می مانی، تو را از رهانیدم اما باز مرا با دیگری در عشقت شریک کردی . (انعام 63-64)
غیر از من خدایی هست که برایت خدایی کرده باشد ؟ (اعراف 59) پس کجا می روی؟ (تکویر 26)
من همانم که می دانم در روز روحت چه جراحت هایی برمی دارد ، و در شب روحت را در خواب به تمامی باز می ستانم تا به آن آرامش دهم و روز بعد دوباره آن را به زندگی برمی انگیزانم و تا مرگت که به سویم بازگردی به این کار ادامه می دهم. (انعام 60)
upam refigh!
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست
که شنیدی که در این بزم دمی خوش بنشست
که نه در آخر صحبت به ندامت برخاست
شمع اگر زان لب خندان به زبان لافی زد
پیش عشاق تو شبھا به غرامت برخاست
بازهم یه شعر زیبا_همه شعراتو خوندم واقعا زیبا ست
"الیس الله بکاف عبده"
آیا خدا برای بنده اش کافی نیست؟
"سوره زمر ایه 36"
سلام برادر،دوست،رفیق،آقای همه چی تموم...
افتخار میدین که باهم درارتباط باشیم؟؟؟
درود گلم کار خوبی بود
سلام اقای اشغالگر !
من زحل هستم ..بچه یزد..!
شهر کویر .وبلاگتون رو خیلی دوست دارم .برا نوشته هاتون میمیرم .
بابا شمارو به روح همسرتون قسم از این حال بیاین بیرون...
شمارو به جون امام رضا قسم ازاین حال بیاین بیرون...
درضمن عیدتونم مبارک
سلام
احساست رو خیلی خوب با کلمات بازی میدی .
گاهی نوشتن یه صفحه نمیتونه بخوبی یک جمله بیانگر احساسات باشه ..
همیشه موفق و نویسا باشی