شبی با فکر تو ده بار مردم صدای یار یارم را شنیدم بسوی سایه ی مویت دویدم من ه ناپاک، آزردم خیالت خیال ترس جانم را ندارم مگر شور تو را درهم ببینم که از بوی گل تو مست باشم تنم هم ننگ این قصه نداند! به از حوری، به از هر چه عروسی! تو را در دخمه ی قلبم گزارم دلم را مست و مجنونانه سازم خودم در بند بند تو گزارم چو از هر خشت خشتم داد سر آد ردای رحلتم با اشک شستم هم از کیش و هم از مات تو شادم به مثل سرو شیراز سبز سبزم ... - سید مرتضی حسینی –
سلام جناب رزمی.
بسیار زیبا بود.
موفق باشید.
salam mohandes jan.khob kari kardi dobare minevisi.delam vase neveshtehat tang shode bood
می توان با هم بود بی هراس از همه فاصله ها
میتوان دل خوش کرد با صدای تپش ثانیه ها
یکی را دوست دارم......
ولی افسوس که او هرگز نمی داند......
نگاهش میکنم شاید بخواند راز پنهانم......
که او را دوست می دارم......
ولی افسوس و صد افسوس......
که او هرگز نگاهم را نمی خواند......
به برگ گل نوشتم تو را دوست دارم......
ولی افسوس او گل را......
به زلف کودکی آویخت او را بخنداند......
صبا را دیدم و گفتم صبا دستم به دامانت بگو از من به دلدارم......
تو را من دوست می دارم......
ولی افسوس و صد افسوس......
ز ابر تیره برقی جست......
که قاصد را میان راه بسوزاند......
کنون وا مانده از هرجا......
اگر با خود کنم نجوا......
یکی را دوست می دارم......
ولی افسوس و صد افسوس......
که او هرگز نمی داند......
شبی با فکر تو ده بار مردم
صدای یار یارم را شنیدم
بسوی سایه ی مویت دویدم
من ه ناپاک، آزردم خیالت
خیال ترس جانم را ندارم
مگر شور تو را درهم ببینم
که از بوی گل تو مست باشم
تنم هم ننگ این قصه نداند!
به از حوری، به از هر چه عروسی!
تو را در دخمه ی قلبم گزارم
دلم را مست و مجنونانه سازم
خودم در بند بند تو گزارم
چو از هر خشت خشتم داد سر آد
ردای رحلتم با اشک شستم
هم از کیش و هم از مات تو شادم
به مثل سرو شیراز سبز سبزم ...
- سید مرتضی حسینی –
سلام جناب رزمی
من امروزباسایت شماآشناشدم.ازاشعارزیبای شمااستفاده کردم.خیلی زیباست!!
خدایی که تنها نیست؟
معشوقی که تنها نیست؟
تنهایی که تنها ماند؟
عاشقی که سوخت؟
از مثلث های عشقی خدا
تو را که به یاد می آورم
نفسم خوب معنی حبس را میفهمد .
- سید مرتضی حسینی