"اشغالگر"
شب می گذرد ... خیال تو ... اما ... با این وهم آلوده ... خواب را به یغما می برد ...تو در همان قدم اول ... بازنده بودی ... بازنده ...
ای وای ... یه بار اون ته ته ذهنم یه چیزایی اومد .. اما اصلا دلم نخواست جدی شون بگیرم ... البته از یه طرف همیشه حسرت ِ زندگی ِ افرادی شبیه ِ شما رو دارم با خودم ... تک تک لحظه هاتون رو .. که شما میفهمید و ما نه ..
می گن درد که از یه حد بگذره دیگه درد نمیاره..................نگار
سلاماحساسم را نمی فروشم،حتّی به بالاترین بها...ولی آنگونه که بخواهم خرج می کنم...برای کسی که لایق آن است...
شب می گذرد ...
خیال تو ... اما ...
با این وهم آلوده ...
خواب را به یغما می برد ...
تو
در همان قدم اول ...
بازنده بودی ...
بازنده
...
ای وای ...
یه بار اون ته ته ذهنم یه چیزایی اومد .. اما اصلا دلم نخواست جدی شون بگیرم ...
البته از یه طرف همیشه حسرت ِ زندگی ِ افرادی شبیه ِ شما رو دارم با خودم ... تک تک لحظه هاتون رو .. که شما میفهمید و ما نه ..
می گن درد که از یه حد بگذره دیگه درد نمیاره
..................
نگار
سلام
احساسم را نمی فروشم،حتّی به بالاترین بها...ولی آنگونه که بخواهم خرج می کنم...
برای کسی که لایق آن است...